مدتی است منو فراموش کردی از همون شب بارونی ، چند وقته صدایت نکردم؟ ازت کمک نمیخوام چند وقته دلم از سنگ شده … واقعا این همون دختر شاد و شیطونه؟ الان چی ؟
سرد و خشک بدون عاطفه و اونقدر سنگ که کشتن انسان ها براش هیچی حساب نمیشه.
سرنوشتم چی بود که از تنهایی و مرز سنگ بودن دوباره عاشق شدم ، تو چه کردی ؟ چیجوری اینکارو کردی؟ به راستی که درون قلب سنگی و بی روح من نفوذ کردی.
نگاه نافذ و چشمای عسلی سبزت منو جادو کرد که الان همه زندگی منه …